|
کنکور 92
خب.بریم سر قصه .قصه از اونجایی شروع میشه که این اقای تاجر که یکی از سرمایه گذاران موفق یکی از شرکتهای بزرگ بود بنا به دلایلی ورشکست میشه و همه داراییش رو از دست میده .طوری که مجبور میشه شبها توی خیابونها بخوابه و حتی پولی نداشت برای اینکه بتونه یک وعده غذای معمولی بخوره.یک روز که داشت بر پیدا کردن غذا توی خیابونها میگشت .برای استراحت کردن روی صندلی پارکی میشینه و یک لحظه فقط یک لحظه با خودش فکر میکنه تا کی به این وضعیت ادامه بدم.چون واقعا دیگه از اون اوضاع خسته شده بود تا اینکه یکدفعه یاد اون مهمونی بزرگ خونوادگی میفته که توش شرکت کرده بود و برای اعضای اون مهمونی یک مرغ خوشمزه درست کرده بود که همه بر درست کردنش اونو تشویق کرده بودن .بعد با خودش تصمیم میگیره که طرز تهیه این مرغ رو به صاحبان رستورانهای شهر معرفی کنه تا حداقل بتونه کاری بدست بیاره و از این وضعیت فلاکت بار نجات پیدا کنه . و اما.... اره و اما.... جای جالب قصه. به نظر شما این اقا به چند تا صاحب رستوران طرز تهیه این مرغ رو معرفی کرد تا موافقت کنند؟؟؟ یکی.دو تا .ده تا................صد تا....................................................................یا 1009 تا اینکه صاحب 1010مین رستوران موافقت کرد.واین اقا یک مدتی در اونجا موند و به عنوان پیشخدمت کار کرد.بعدش به عنوان سراشپز وبعد هم به عنوان صاحب رستوران اصلی همون رستوران که یکی از لوکس ترین وبزرگترین رستورانهای شهر بود و دوباره به همون وضعیت رفاه اولیه اش برگشت. و اما نتیجه گیری:دوستای گل کنکوری خودم بیاین با هم صادق باشیم خداییش ما چند دفعه نه بشنویم و شکست بخوریم باز به راهمون ادامه میدیم؟؟؟ خب.فکر میکنم هر کس بر خودش نتیجه گیری کنه خیلی بهتره. به این داستان فکر کنید... اگه دوست داشتید... دوستتون داریم. It is wise to keep in mind that neither success nor failure is ever final. عاقلانه است که در ذهن داشته باشیم که نه موفقیت و نه شکست به منزله پایان نیستند.
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ  این وبلاگ منتظر همه ی شما کنکوریهای عزیز و تمام حرفاتون هست.برای مشاوره کنکور با دانشجویان دانشگاههای برتر با شماره 09128361711یا09128480170تماس بگیرید.parsshahab89@yahoo.com آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||
 |
تبادل
لینک هوشمند
